به نام خداوند بخشايندة مهربان، به نام آنكه هستي در سيطرة قدرت اوست، و به نام آنكه زمين و آسمان سجود عشق بر پاي او دارند و تسبيح او را مي گويند رشتة كلام را با زبان قلم آغاز مي كنم .
از آنجا كه بحث مورد تأثير قرآن بر عقايد و انديشهها ميباشد لازم بر آن مي دانم كه مقداري راجع به عقايد و تفكرات عميق تر بررسي و تجزيه تحليل گردد .
در واقع عقايد و انديشه هايي كه جرثومه و نماد آن چيزي ماوراء عقل و منطق باشد مسلماً از جانب يك انسان متكامل مورد طرد واقع خواهد شد. انديشهاي جاويد و مستدام خواهد ماند كه نماد و منظور آن از حقيقت دور نباشد.
در واقع زيبايي يك انديشه، يك تفكر و يك عملكرد مبتني بر ادله صحيح و منطقي آن استوار مي باشد. و با آن جزميت پيدا مي كند . و تاريخ نيز چنين موردي را اثبات نموده است . بطور مثال انديشهاي كه ارژنگ با او مي زيست و تفكري كه هيتلر يا چنگيز در مغز خود مي پروريد و هزاران نكته و نكات تاريخي را به وضوح مشاهده مي كنيم كه محكوم به زوال گرديدند.
اگر بخواهيم وجه تمايزي بين تفكر انوشيروان كه بسط علم را انحصار به درباريان وجه تمايزي بين تفكر انوشيروان كه بسط علم را انحصار به درباريان و شاهزادگان ميدانست و اميركبير كه حصري براي آن در نظر نمي گرفت قائل شويم تنها و تها منطق را مطرح مي كنيم . منطق و عقل فرد مي باشد كه به تفكر و عملكرد اجتماعي آن جهت مي دهد. و مشاهده مي كنيم كه تاريخ اولي را (تفكر انوشيروان) طرد مي كند چون شيرازهاش سطحي و مبتني بر ميل و هوي شخصي و سياسي تكيه دارد و دومي (تفكر اميركبير) تفكري منطقي و عاري از هر گونه كوته نظري و سطحي نگري مي باشدو به همين دلي اوج مي گيرد و شكوفا ميگردد.
اما مي خواهم سخن را دراين نكته متمركز كنم كه هر تفكر و هر تئوري و منطقي كه مطرح ميشود از جهت آنكه با حقيقت، يعني حقيقت محض تناسب بيشتري داشته باشد جزميت و بسط آن نيز بيشتر خواهد بود. و هر چه از حقيقت محض دورتر باشد با گذشت زمان مشاهده مي كنيم كه از ارزش و جلوة آن كاسته خواهد شد.
ولي اگر بخواهيم در سطوح وسيعتري بررسي كنيم. در سطح اديان، چه اديان آسماني و چه ادياني كه بشر آنها را مطرح نموده به وضوح مشاهده ميشود كه ادياني كه پديد آورنده و صاحب آن خود بشر بوده است با گذشت زمان از اذهان پاك گرديده و تفكري نو به عرضه ظهور پا گذاشتند و تنها دليل آن هم اين است كه تفكر و علم بشري بصورت تدريجي شكوفا مي گردد و نياز به گذشت زمان دارد و بنابر همين مورد هر روز تحولي در آن رخ مي دهد. و همين طور مشاهده مي شود كه اديان بشري هر كدام يك آرمان و هدف خاصي را دارند و اگر از جنبة كلي در نظر بگيريم كمتر موردي را مشاهده مي كنيم كه با يكديگر وجه تشابهي داشته باشند.
ولي از آنجا كه با يك سري از اديان آسماني مواجه هستيم يعني ادياني كه صاحب و آرمانِ تمامي آنها تنها يك چيز است و همه متوجه يك هدف و مقصود مي باشند ولي از لحاظ كيفيت در آنها تفاوتهايي را مشاهده مي كنيم . مثل نوع عبادات كه بطور مثال عبادت مسلمانان بصورت نماز و روزه و … مي باشد و دين مسيح بصورتي ديگر و گاه مشاهده مي شود كه در دين مسيح شراب مطهر است و در دين اسلام نجس و ناپاك است و مواردي ديگر كه مجال مبحث در موردآنها نيست.
همانگونه كه مطرح كرديم تفكر و عقلانيت بشر بصورت تدريجي رو به تكامل ميگذارد. در واقع همانند كودكي كه ابتدا نياز به مراقبت و يك سري فرجههايي دارد تا اينكه به مرحلة بلوغ برسد . و از آنجا به بعد هست كه انتظار عملكرد صحيح و منطقي از اودارند.
تفكر و عقلانيت بشر نيز در مراحل ابتدائي نياز به يك سري دستورالعملهايي متناسب با همان سطح فكري دارد و گذشت زمان ميتواند اين ديد و سطح فكري را گسترش دهد و شكوفا سازد .
خداوند كه عالم مطلق و خود خالق انسان و آشنا به تمامي ويژگيهاي آن است براي اينكه تفكر انسان به مرحلة بلوغ يا بلوغ نسبي خود برسد صدوچهل چهار هزار پيامبر و راهنما براي او در نظر ميگيرد تا در هر بُرهه از تكامل فكري او را غنيتر از نسلها و دورههاي قبلي كند.
با توجهي بيشتر و عميقتر در اين اديان و همبستگي و وابستگي بين آنها را ميتوان به عنوان نموداري توجيه كرد كه با گذشت زمان هر چه بالاتر مي رويم سيري تكاملي در آنها مشاهده مي كنيم و مرحله به حقيقت مبدأ نزديكتر ميشويم.و اين تكامل هست كه ارزش آن را دوچندان مي كند.
پيامبراكرم(ص) كه آخرين فرستادة خدا و خاتم تمامي انبياء الهي ميباشد در برههاي از زمان پا به عرصة اين عالم مي نهند كه بشريت به دوران بلوغ يا بلوغ نسبي خود رسيده و شايستگي و لياقت آن را پيدا ميكند كه معبود و محبوب خود را معتبر بشناسد.
پيامبران هر كدام با معجزات و كارهايي كه عامّة مردم از انجام آن عاجز بودند و تنها قدرت مافوق الطبيعه خداوند بود كه ميتوانست چنين كارهايي را انجام دهد در صدد آن بودند كه مردم و اذهان آنها را بسوي مبدأ متوجه كنند و راه راستين را بر آنها آشكار سازند.
اما قرآن كه مظهر و نشانهاي از بزرگترين و كاملترين مظاهر حق و حقيقت محض ميباشد توسط آخرين پيامبر براي هدايت بشر از جانب خداوند فرستاده شد.
صلابت و شيواي و عميق بودن حوزه معنايي آن در عين سادگي الفاظ و عبارات آن كه متناسب با درك و فهم عموم مي باشد از نمونهها و ويژگيهاي بارز قرآن است .
در صلابت و ارزشمندي جملات قرآن همان طور كه مشاهده مي كنيم گذشت زمان او را نورانيتر و متجليتر نمايش ميدهد و هر چه بشر در آن سير ميكند و به حقيقت آن پيمي برد جلوهاي تازه در زندگياش در زندگياش نمودار مي شود.
همانطور كه مطرح شد تنها يك حقيقت يا يك حقيقت محض هست كه ميتواند با گذشت دوران هويت خود را حفظ كند. ولي قرآن نه تنها هويت خود را حفظ كرد. بلكه روز به روز ارزشي بيشتر پيدا ميكند. قرآن زمينهساز تحولات فكري بشري و حيات بخش نوين و روشن افكار و عقايدي است كه گرايش به حقيقت دارند و تحت تأثير قرار دهندة انديشههايي است كه بسيار سطحي و مبتني بر عقايد و افكار و اميال انساني هستند.
تمامي انديشههايي كه ريشهاي سطحي دارند در برابر اين حقيقت محض سر به شورش ميگذارند و از آنجا كه حقيقت براي ناحق بسيار شوم و ناگوارا است هميشه از آن فاصله ميگيرد و خوب ميدانيم كه سرنوشت چنين انديشهاي چيزي جز تباهي و زوال نخواهد بود.
اما عقايد و افكاري كه پيجوي حقيقت و رسيدن به نور و منبع روشنايي هستند قرآن مصباح الهدايتي است كه برآنها جلوه ميبخشد و راه را بر آنها هموار ميكند.
به اميد روز كه قرآن و نور اوتمامي زندگي ما را احاطه كند و در ساية الطاف و رحمت الهي سعادتمند گرديم.
انشاءالله
قرآن و برخورد با انديشهها
پدیدآورعلی آزاد
نشریهآثار ارسالی به هفدهمین جشنواره قرآنی دانشجویان سراسر کشور
تاریخ انتشار1388/02/06
800 بازدید
قرآن و برخورد با انديشهها
علي آزاد